بعضی وقتها فقط باید حقیقت رو قبول کرد. فرقی نمیکنه در مورد چه موضوعی باشه. خوب باشه ویا بد. فقط باید پذیرفت و یه نقطه گذاشتو دوباره از نو شروع کرد.
راه های انتخاب کادو مناسبامروز اینقدر کرخت و خسته و بیجونم که نگو. نمیدونم چجوری باید حالمو توصیف کنم. یجور بی حسی کل بدنمو گرفته. اگه بخوام کمیحسم رو ملموس کنم بدنم انگار تمامش خواب رفته و هراز گاهی گزگز میکنه.دلم میخواد یه کشو قوس جانانه به بدنم بدم. شاید تا شب بهتر بشم نمیدونم اما بیش از حد هم خوابم میاد. شاید باید بهش اگاه باشم اما تا نمیفته اگاه نمیشم. شایدم دارم چرت مییگم. شاید تا شب بهتر بشه همه چیز. به هر حال هرجوری که شده باید شروع کنم خیلی عقبم و اگه امروز با این دلایل نخوام کار کنم دیگه قابل جبران نیست :(
راه های انتخاب کادو مناسبصبح دیر بیدار شدم چون دیشب بیش از حد خسته بودم. دیگه تا لود شم بشینم کار کنم دختر خالم زنگ زد و ازم خواست براش چند تا فایل رو ادیت کنم که واقعا اولش مونده بودم چیکار کنم اصلا اعتماد بنفس ندارم ولی انجام دادنشون حس خوبی بهم داد کار اونم راه افتاد با این که خیلی وقت بود از این کارا نکرده بودم فقط یه متن رو باید پاک و همرنگ زمینه میکردمو جاش چیز دیگهای مینوشتم. بهم گفته برای عکاسیم برم پیشش نشد بگم نه میترسم خراب کنم جدا از اون حس خیانت بهم دست میده که نمیرم رو پروژههام عکاسی کنم بعد میرم از کیک عکس میگیرم مثلا :دی :/ مامانم میگه این خیلی بده ولی من راضیم از خودم که دوست ندارم عکاسی تبلیغات انجام بدم نمیدونم چرا تعصب دارم اصلا نمیتونم باش کنار بیام. با این حال این بار پیش اومده و من اره رو گفتم فقط امیدوارم خوب بشه عکسام و بدردشون بخوره و ضایع نشم.
(اگر با من بسازی تو دلم مُشک خُتن گردد) ***حالا من هی میخوام مثل پیرزنا از خاطرات درخشانم نگم نمیذاری که :دی
پاورپوینت نمایه و نمایه سازی.میدونی چند تا پست قبلی نوشته بودم میخوام خودمو به دیگران ثابت کنم. الان که فکر میکنم میبینم اصلا برام مهم نیست درموردم چه فکری میکنن و اینکه چرا باید خودمو به آدمایی که برام مهم نیستن ثابت کنم؟ نه واقعا دارم میگم. من برای خودم کار میکنم. شاید بخوام خودمو به خودم ثابت کنم یا این که بفهمم تواناییم توی چی هست. میخوام فقط حرف عزیزی رو گوش بدمو متمرکز بشم روی زندگیم بیخیال آدمها که بدون اونها زندگی اروم تری ادم داره هرچی خلوت تر بهتر :دی :)))))
اخبار ویژه روزنامه ها (پیشبینی عضو حزب اعتماد ملی../ چهره اصلاحطلبان نزد مردم .../مشکل اصلی از تحریمها نیست...) ۱۳۹۸/۱۲/۰۲میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
2765 : هرچی کمتر بهتر :دیمیخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
نورالله جویا خبرنگار راهیابی حسینعلی حاجی دلیگانی را به مجلس یازدهم تبریک گفتمیخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
این تانک، نماد پیشرفت نیروی زمینی ارتش شدمیخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
این تانک، نماد پیشرفت نیروی زمینی ارتش شدمیخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
خدایا پدر و مادرم را ...تعداد صفحات : 5