loading...

روز نو شتـــــــــــــــ

Content extracted from http://maedeh-drad.blog.ir/rss/?1739150411

بازدید : 472
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 2:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

‎میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتاب‌هایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.

‎خیلی چیزا تغییر میکنه .خیلی چیزا تو عمل باید نشون داده بشه اگه نشد گفتنشم هیچ فائده‌‌‌ای نداره و کاری که انجام ندادی رو جبران نمیکنه...
‎احساس میکنم نوشتنش اشتباست.نوشتن این که همه چی از کجا شروع شد.واسه همین تغییر دادم. تا شرمنده نشم.اگه دوباره نفهمم که کارم اشتباست.
.
‎ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده‌ایم
‎مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم
‎از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
‎از آزادی که در طلبش بودیم
‎از آزادی که ذره‌ذره به دست می‌آوریم

‎پرچم را بالابگیر تا بر صورت بادها سیلی‌بزند
‎حتی لاک‌پشت‌ها هم هنگامی‌که بدانند به کجا می‌روند زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند"

‎یانیس ریتسوس

بازدید : 738
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 2:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

‎میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتاب‌هایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.

‎خیلی چیزا تغییر میکنه .خیلی چیزا تو عمل باید نشون داده بشه اگه نشد گفتنشم هیچ فائده‌‌‌ای نداره و کاری که انجام ندادی رو جبران نمیکنه...
‎احساس میکنم نوشتنش اشتباست.نوشتن این که همه چی از کجا شروع شد.واسه همین تغییر دادم. تا شرمنده نشم.اگه دوباره نفهمم که کارم اشتباست.
.
‎ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده‌ایم
‎مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم
‎از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
‎از آزادی که در طلبش بودیم
‎از آزادی که ذره‌ذره به دست می‌آوریم

‎پرچم را بالابگیر تا بر صورت بادها سیلی‌بزند
‎حتی لاک‌پشت‌ها هم هنگامی‌که بدانند به کجا می‌روند زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند"

‎یانیس ریتسوس

بازدید : 328
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 2:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

شاید بیشتر از یک ماه بود که با اون وسیله‌ی ریز توی گوشم نمیشنیدم و هرچی که به گوشم میرسید اندازه‌ی شنوایی گوش خودم بود.با دوباره شنیدن به وسیله‌ی همین دوتا انگار درهایی از دنیا به روم باز شده باشه. انگار یهو بهوش اومده باشم. یهو حس بودن بهم دست بده توضیح دادن حالم سخته. انگار تا قبل این تو یه جای خفه بودم که خودمم خبر نداشتم و بعد یهو متوجهش شدم. مثل این که یه مانع جلوی چشمهات باشه و بعد ناگهان کنار بره و تو بگی اخیش راحت شدم. حس خوبی خلاصی از یه وضعیت مزخرف. حالا حتی چیزهای رو اعصاب رو شاید با لذت گوش میکنم. تق تق صدای کفش کسی توی کوچه رد شدن ماشینها بسته شدن محکم صدای بازی بچه‌هاو خیلی چیزهای دیگه.

اومدم تو بالکن واسه خودم عشق میکنم از همه جا جدا...

امروز خیلی خوب روی عکاسیم کار کردم از این موضوع راضیم تونستم راجع بهش بنویسم. هرچند که عکس گرفتنم چیلیک چیلیک نیست خب باید انگار اتفاق بیفته تا تو بتونی دوربین رو برداری و عکس بگیری.

عجیب نیستن صداها؟ تو به یادشون میاری امانمیتونی بیان و تکرارش کنی. به یاد اوردنش مثل تصاویری که چشم میبینه نیست. چجوری اون تن صدا تو ذهن میمونه؟ جدا از کلمات و حرفها. فقط صدا.

بازدید : 718
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 17:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

همه سعی میکنن یا میخوان شبیه او باشن و حتی گاهی اداشو در ظاهر در میارن اما هیچوقت حتی نزدیکشم نیستن. او چیزی داره که بقیه ندارن. یه روح بزرگ. یه شخصیت بزرگ و خود ساخته. او ادا در نمیاره واقعا خودش بزرگ هست و بقیه رو هرچقدرم کم از بالا نگاه نمیکنه خودشو برتر نمیدونه با این که هست. با این که میتونه و حق داره که اینجوری باشه. دست همه رو میگیره با این که وظیفه نداره. کمک میکنه تا آدما بهتر بشن و خودشونو پیدا کنن. بقیه رو بالا میکشه. میخواد که به بقیه یاد بده ، به کسایی که میخوان و دنبالشن..

اما ما ! امان از وقتی که ما کمی‌فقط کمی‌بهتر بشیم اونوقت فکر میکنیم تبدیل به چی شدیم و حق داریم با هرکس هرجوری که بده رفتار کنیم از بالا نگاه کنیم چون غرور میگیرتمون. او هیچکدوم از این رفتارهارو نداره. حواسمون باشه که دچار خود برتر بینی و بزرگ بینی نشیم هرچی هستیم از او بهتر نیستیم. او روح بزرگی داره که خیلی از ما حتی هنوز بهش دست پیدا نکردیم ولی فکر میکنیم تبدیل به چی شدیم. او سالهاست سالهاست که وقت گذاشته و تلاش کرده اما ما تازه اول راهیم. اگه به چیزیم میرسیم حواسمون باشه که حد خودمونو بدونیم و واقعا سعی کنیم مثل او رفتار کنیم و بشناسیمش. نه این که فقط ادا دراریم و تهشم فکر کنیم از دماغ فیل افتادیم. همه رو هم تحقیر کنیم و ایراد بگیریم و درمورد هرکس هرچی که به ذهنمون میرسه بگیم و به خودمون حق بدیم و بگیم من میفهمم همه چیزو دیگه ادم شدم . با دوروز کارکردنو چارتا کتاب خوندن و یه دانشگاه رفتن یا یه رتبه‌ی خوب داشتن هیچکس آدم بزرگی نمیشه باید یه عمرتو بذاری پس بیخودی ادا نیا که فکر کنی شبیهش شدی. آدمای بزرگ اینجوری رفتار نمیکنن و هیچکدومشون تازه به دوران رسیده نیستن. و نکته‌ی خیلی مهم دیگه این که فکر نکنیم که با چسبوندن اسممون کنار او ما هم سطحمون میاد بالا یا بقیه مارو با او بشناسن دیگه حله و زرنگ بازی دراریم بخوایم سو استفاده کنیم. نه اقا تو خودتم بکشی به عالمو ادمم بگی من شاگردش بودم هیچ نکته و فایده‌‌‌ای نداره . من نمیگم نباید تشکر کرد ازش یا حرفی نزد خود من شده بگم چیزی اما بعضیا یه چیزایی میگن که ادم اصلا میمونه :/ یجور سو استفاده میکنن فکرم میکنن ملت خرن. سعی کنیم جدا از فقط حرف زدن واقعا عمل کنیم.

یک عدد بی اعصاب.

هشتک :

خود بزرگ بینی نگیریم

هیچ پخیم نیستیم

ادا هم نیایم

نه فقط شما که من این چیزارو مدام به خودمم گوشزد میکنم.

باد به غبغبمون نندازیم که شاگردش بودیم مهم عمل هست و نه حرف. دلم میخواد روزی شبیهشون باشم . اما واقعا ، نه فقط توی حرف. شاید واسه همین وقتی ازشون حرف میزنم اسمی‌نمیارم . من کسی نیستم که لیاقت حتی همینو داشته باشم . شاید سالها و سالها باید بگذره . ما فقط وقتی میتونیم ولایقیم‌ بگیم شاگردشیم که او بگه ما شاگردش بودیم نه خودمون و نه کسای دیگه .

تامام.

بازدید : 530
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 18:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

‎میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتاب‌هایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.

‎خیلی چیزا تغییر میکنه .خیلی چیزا تو عمل باید نشون داده بشه اگه نشد گفتنشم هیچ فائده‌‌‌ای نداره و کاری که انجام ندادی رو جبران نمیکنه...
‎احساس میکنم نوشتنش اشتباست.نوشتن این که همه چی از کجا شروع شد.واسه همین تغییر دادم. تا شرمنده نشم.اگه دوباره نفهمم که کارم اشتباست.
.
‎ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده‌ایم
‎مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم
‎از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
‎از آزادی که در طلبش بودیم
‎از آزادی که ذره‌ذره به دست می‌آوریم

‎پرچم را بالابگیر تا بر صورت بادها سیلی‌بزند
‎حتی لاک‌پشت‌ها هم هنگامی‌که بدانند به کجا می‌روند زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند"

‎یانیس ریتسوس

بازدید : 614
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 18:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

‎میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتاب‌هایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.

‎خیلی چیزا تغییر میکنه .خیلی چیزا تو عمل باید نشون داده بشه اگه نشد گفتنشم هیچ فائده‌‌‌ای نداره و کاری که انجام ندادی رو جبران نمیکنه...
‎احساس میکنم نوشتنش اشتباست.نوشتن این که همه چی از کجا شروع شد.واسه همین تغییر دادم. تا شرمنده نشم.اگه دوباره نفهمم که کارم اشتباست.
.
‎ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده‌ایم
‎مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم
‎از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
‎از آزادی که در طلبش بودیم
‎از آزادی که ذره‌ذره به دست می‌آوریم

‎پرچم را بالابگیر تا بر صورت بادها سیلی‌بزند
‎حتی لاک‌پشت‌ها هم هنگامی‌که بدانند به کجا می‌روند زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند"

‎یانیس ریتسوس

بازدید : 669
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 18:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

یعنی اینقدر که من این روزا زبان میخونم و دوست دارم که بخونم و کیف کنم باهاش کل عمرم تا قبل از این نخونده بودم. همش دلم میخواد سرگرم این بشم زودتر یاد بگیرم شیطونه میگه بیخیال درس بشم با زندگیم عشق کنم اما خب شیطونه موفق نمیشه مگر این که بفهمم من نمیتونم انجامش بدم. چون خیلی سخت قبولی با شرایط من که حتما تهران باید قبول شمو یا روزانه یا شبانه. اما من امیدوارم که اگه امید نبود حتی نمیتونستم خودمو سروپا نگه دارم.

منو مها مثل این ندیده‌ها دوباره کتاب سفارش دادیم یه کتاب لیسنینگ که استاد توی کلاس زبانمون بهمون معرفی کرده بود با یه کتاب دیگه برای مها که الان تو راهه. مها و بابا دنبال مامان که برن بعدش میرن دم خونه زندایی بابام که یه چیزی ازش بگیرن مها و مامانم میرن که ببیننشون اما من نمیتونم برم حالم خوب نبود حالا الان پیک بیاد من مجبورم حاضر شم بگیرم اصلا حوصله ندارم :/ کاش تا قبل رفتنشون برسه.

یه اعترافی کنم؟ یه کار خیلی بدی کردم. اونم این که از صبح فقط زبان خوندمو سراغ کتابم نرفتم. هردفعه گفتم اینو بخونم بعدش میرم پشت گوش انداختم بعد الانم همچنان حسم نمیاد ولی قول میدم فردا اول اونو شروع کنم و بخونم. الانم میخوام همچنان زبان بخونم تا شب. منو از برق بکشین :دی خب وقتی ادم یاد میگیره خوندنشو براش لذت بخش میشه اینو تازه فهمیدم چه چیزی رو از دست دادم قبلا. میدونی چقدر جلو بودم اگه خونده بودم؟

میدونی فرق خود آموزی با کلاس رفتن و استاد داشتن چیه؟ این که اونا سعی میکنن بزور بذارن تو مغزت ولی خود آموزی یعنی خودت کشف کنی بفهمی‌دنبالش بری کیف کنی. نه که کلاسا بد باشه‌ها ولی یجور اجبار توش داشت بری پای تخته جواب بدی حفظ کنی و غیره من خودآموزیو بیشتر دوست دارم دلم میخواد تا آخرشو خودم برم. امیدوارم بتونم.هرچند هستن کسایی که اینجوری تدریس نمیکنن مثل مصطفی شالچی که فرانسوی درس میده تازه من یه دوره اش رو خریدم اگه کلاساشو میتونستم برم خیلی خوب میشد اما یه کم گرون برای من برا همین تو برنامم هست همه دوره‌هاشو بخرمو راه که افتادم با کتابایی که هست خودمو بالا بکشم.

بازدید : 839
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 20:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

این روزا سرخوشانه کار میکنم. بی هیچ ترسی بی هیچ استرسی بی هیچ نگرانی‌‌‌ای که قبلها دچارش بودم. خب اینجوری خیلی مزش بیشتره. خودتو میسپری به کارها به یادگرفتن. نه میترسی از کم آوردن زمان و نه ترس از انجام ندادن یا به اتمام نرسوندن. من اینجوری خیلی بیشتر بهم کیف میده هم کارامو میکنم هم از نظر روانی راحتم. نمیگم آدم باید دیگه زیاداز حد هم دلگنده باشه که اخر شب ببینه فقط یه کار کرده اما میگم شاید نباید اون میزان استرس رو به خودم بدم. باید هم جدی باشم تو کارم و هم راحت و آروم چیزی که این روزا داره اتفاق میفته. خلاصه که ازش لذت میبرم. نه که قبل لذت نمیبردما اما شاید از ترسم خیلی چیزارو فراموش میکردم یا اصلا همین که اعصابم اروم نبود اذیت کننده بود. دوست دارم هم همه کارامو انجام بدمو اروم باشم چون نتیجه اش اینه که همه کارامو کردم و هم این که به همش برسمو پشیمون یا ناراحت نباشم. از مائده‌ی این روزا به شدت خوشم میاد. تا قبل عید میخوام کلی کارامو تموم کرده باشم یا جلو برده باشم. خیلی شلوغم هستن این روزا از این که میتونم راحت تو خونه بشینم لذت میبرم این که به کارام میرسم. و خب برای من فرق زیادی نکرده تو خونه موندن در هر صورت تو خونه بودم فقط خرید خوشحالم میکنه که خبری ازش نیست این روزها.

کاش این بیماری و این مسئله‌‌‌ای که پیش اومده زودتر تموم بشه. من که اصلا حوصله مریض شدنو ندارم. و نگران بابام چون ریه اش مشکل داره :( و برای خودم همون سوختگی بس نبود؟ هنوز جاش مونده و کامل خوب نشده وقتی عکسامو نگاه میکنم که از سوختگیم گرفتم میگم من چجوری دووم آوردم اون روزا. حتی ابراز ناراحتی نمیکردم جلوی مامانم اینا. خیلی وحشتناک بود و خیلی سوخته بودمو درد کشیدم. و کمم نبود کتری برگشت روم. روی پاهام شکمم. کتری چیزی که اکثر ما تو خونه‌هامون داریم . هنوز نمیدونم چجوری برگشت. خیلی حس بدی بهم دست میده وقتی به اون فکر میکنم اون لحظه‌‌‌ای که سوختم. بعدشم لیز خوردم افتادم زمین :( و بعد سریع فقط رفتم حموم و آب سرد بعدشم هلکو هلک فکر کن لباس پوشیدم که برم درمونگاه سر کوچه با شلوار لی. که خانم گفت بیمارستان مخصوص سوختگی دارن و بعد با ماشین رفتیم اونجا خیلی هیری ویری بود بیخیال بیا بهش فکر نکنیم. اگه تهران بودم میگفتن گرفت کن ولی اونجا دکتره خیلی خوب بود برام سلولهای بنیادی یا همچین چیزی گذاشت یادم نیست و من گرفت نکردم اگه اسمشو درست بگم. دکتر تهران گفت گرفت کن مام گفتیم صبر میکنیم بعد گفت گوشت اضافه میاره که نیاورد چون عمل نکردم اینجوری گفت. والا درد میکشیدم دو برابر که چی. خیلی عجولانه نباید سریع تصمیم گرفت . من هنوز از این که رشت بپدم خدارو شکر کردم خیلی دکتر خوبی بود خیلی. اصلا رفتار کردنش حرف زدن اطمینان بخشیش ارامشی که به مریض میداد همه چیزش خوب بود. کاش همه دکترا اینجوری بودن . اما دکتر تهرانی اصلا مریض بودا خیلی بد بود با این که میگفتن خوبه مشکل داشت :/

دیگه این که همین. بهتره برم به کارم برسم خیلی طولانی شد.

بازدید : 1063
سه شنبه 19 اسفند 1398 زمان : 22:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

دیروز یه متن بلند و بالا نوشتم که همش پرید به خاطر سرعت کم اینترنت :/بعدشم دیگه حوصله نداشتم دوباره بنویسم. شاید چون کلا از دنده چپ بیدار شده بودم.

انتشارات جنگل تخفیف زده تا بیستم. فکر کنم پنجاه درصد تخفیفش هست منو مهام دو تا کتاب زبانی که میخواستیم رو سفارش دادیم من که امریکن انگلیش فایل جلد بعدیشو خریدم مهام یه کتاب زبان آلمانی خرید. کلی ذوق دارم دوست دارم زودتر بیاد و این که زودتر کتابمو تموم کنم برم سراغ این.

دیروز کلا بی حوصله بودم و کار زیادی نکردم یعنی بیشتر زبان خوندم اما امروز از دنده راست بیدار شدمو اوکیم. دیروز واسه روز پدرم کیک درست کردم کلی روحیه ام عوض شد بعد از مدتها با این که اول روز یه کم گند دماغ بودم. دلم میخواد برم بیرون برم مولی ولی تو این وضعیت خیلی کار عقلانی‌‌‌ای نیست. ولی شاید تو عید برم باید حتما کتاب بخرم. شایدم سفارش بدم بیارن.

برم به کارام برسم میدونم تولید محتوا نکردم خب الان چیزی به ذهنم نمیرسه باید موضوعی باشه برای فکر کردن. من فقط این روزا دلم میخواد پر کار باشمو پرونده‌ی ماه آخر ۹۸ رو خوب ببندم. و ذوق زده از اومدن سال جدیدی که میشه از نو شروع کرد و بهتر بود. این که انگار یه فرصت بهت داده شده تا یه آغاز داشته باشی من عاشق بهارم و عاشق این که سال نو مون هست. حسابی هیجان زده میشم وقتی بهش فکر میکنم. و دلتنگ بهارم. کاش زودتر بگذره. خدارو شکر امسال خرید عیدم نداریمو من از هفت دولت آزادم. یوووهوووو :))) البته باید بگم هیچی لباس هوای گرم ندارم اینجا حتی کتونی هم ندارم با بوت اومدم تهران :/ قرار نبود اینجوری بشه و نمیدونم باید براش چیکار کنم. حالا بعدا یه فکری میکنم. بهتره برم. برم که تلاش کنم به آرزو‌هام برسم.

بازدید : 492
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 1:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روز نو شتـــــــــــــــ

‎میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتاب‌هایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.

‎خیلی چیزا تغییر میکنه .خیلی چیزا تو عمل باید نشون داده بشه اگه نشد گفتنشم هیچ فائده‌‌‌ای نداره و کاری که انجام ندادی رو جبران نمیکنه...
‎احساس میکنم نوشتنش اشتباست.نوشتن این که همه چی از کجا شروع شد.واسه همین تغییر دادم. تا شرمنده نشم.اگه دوباره نفهمم که کارم اشتباست.
.
‎ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده‌ایم
‎مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم
‎از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
‎از آزادی که در طلبش بودیم
‎از آزادی که ذره‌ذره به دست می‌آوریم

‎پرچم را بالابگیر تا بر صورت بادها سیلی‌بزند
‎حتی لاک‌پشت‌ها هم هنگامی‌که بدانند به کجا می‌روند زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند"

‎یانیس ریتسوس

تعداد صفحات : 5

آمار سایت
  • کل مطالب : 55
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 165
  • بازدید ماه : 1565
  • بازدید سال : 3944
  • بازدید کلی : 101942
  • کدهای اختصاصی