میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
برای داشتن دامنه خلاقانه به چه نکاتی باید توجه نمود؟شاید بیشتر از یک ماه بود که با اون وسیلهی ریز توی گوشم نمیشنیدم و هرچی که به گوشم میرسید اندازهی شنوایی گوش خودم بود.با دوباره شنیدن به وسیلهی همین دوتا انگار درهایی از دنیا به روم باز شده باشه. انگار یهو بهوش اومده باشم. یهو حس بودن بهم دست بده توضیح دادن حالم سخته. انگار تا قبل این تو یه جای خفه بودم که خودمم خبر نداشتم و بعد یهو متوجهش شدم. مثل این که یه مانع جلوی چشمهات باشه و بعد ناگهان کنار بره و تو بگی اخیش راحت شدم. حس خوبی خلاصی از یه وضعیت مزخرف. حالا حتی چیزهای رو اعصاب رو شاید با لذت گوش میکنم. تق تق صدای کفش کسی توی کوچه رد شدن ماشینها بسته شدن محکم صدای بازی بچههاو خیلی چیزهای دیگه.
2915 : خودتو غرق کنهمه سعی میکنن یا میخوان شبیه او باشن و حتی گاهی اداشو در ظاهر در میارن اما هیچوقت حتی نزدیکشم نیستن. او چیزی داره که بقیه ندارن. یه روح بزرگ. یه شخصیت بزرگ و خود ساخته. او ادا در نمیاره واقعا خودش بزرگ هست و بقیه رو هرچقدرم کم از بالا نگاه نمیکنه خودشو برتر نمیدونه با این که هست. با این که میتونه و حق داره که اینجوری باشه. دست همه رو میگیره با این که وظیفه نداره. کمک میکنه تا آدما بهتر بشن و خودشونو پیدا کنن. بقیه رو بالا میکشه. میخواد که به بقیه یاد بده ، به کسایی که میخوان و دنبالشن..
مبارزه ی (what's app ، hangouts ، telegram)میخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
مهارتهای دیجیتال مارکتینگ برای گسترش کسب و کارمیخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
2806 : امیدیعنی اینقدر که من این روزا زبان میخونم و دوست دارم که بخونم و کیف کنم باهاش کل عمرم تا قبل از این نخونده بودم. همش دلم میخواد سرگرم این بشم زودتر یاد بگیرم شیطونه میگه بیخیال درس بشم با زندگیم عشق کنم اما خب شیطونه موفق نمیشه مگر این که بفهمم من نمیتونم انجامش بدم. چون خیلی سخت قبولی با شرایط من که حتما تهران باید قبول شمو یا روزانه یا شبانه. اما من امیدوارم که اگه امید نبود حتی نمیتونستم خودمو سروپا نگه دارم.
2806 : امیداین روزا سرخوشانه کار میکنم. بی هیچ ترسی بی هیچ استرسی بی هیچ نگرانیای که قبلها دچارش بودم. خب اینجوری خیلی مزش بیشتره. خودتو میسپری به کارها به یادگرفتن. نه میترسی از کم آوردن زمان و نه ترس از انجام ندادن یا به اتمام نرسوندن. من اینجوری خیلی بیشتر بهم کیف میده هم کارامو میکنم هم از نظر روانی راحتم. نمیگم آدم باید دیگه زیاداز حد هم دلگنده باشه که اخر شب ببینه فقط یه کار کرده اما میگم شاید نباید اون میزان استرس رو به خودم بدم. باید هم جدی باشم تو کارم و هم راحت و آروم چیزی که این روزا داره اتفاق میفته. خلاصه که ازش لذت میبرم. نه که قبل لذت نمیبردما اما شاید از ترسم خیلی چیزارو فراموش میکردم یا اصلا همین که اعصابم اروم نبود اذیت کننده بود. دوست دارم هم همه کارامو انجام بدمو اروم باشم چون نتیجه اش اینه که همه کارامو کردم و هم این که به همش برسمو پشیمون یا ناراحت نباشم. از مائدهی این روزا به شدت خوشم میاد. تا قبل عید میخوام کلی کارامو تموم کرده باشم یا جلو برده باشم. خیلی شلوغم هستن این روزا از این که میتونم راحت تو خونه بشینم لذت میبرم این که به کارام میرسم. و خب برای من فرق زیادی نکرده تو خونه موندن در هر صورت تو خونه بودم فقط خرید خوشحالم میکنه که خبری ازش نیست این روزها.
سفارش انجام انواع پروژه دانشجوییدیروز یه متن بلند و بالا نوشتم که همش پرید به خاطر سرعت کم اینترنت :/بعدشم دیگه حوصله نداشتم دوباره بنویسم. شاید چون کلا از دنده چپ بیدار شده بودم.
زمستان سال یکهزار و سیصد و نود و هشت هجری شمسی در ایرانمیخوام بنویسم از همه چیز.از کارهایی که انجام میدم ،هدفهام ،روز مرگیام ،کتابهایی که میخونم، از عقایدم ، از فیلمها،از اتفاقای روزانم ،از هرچی که تو ذهنم میاد، حتی عکسهام .میخوام تمرین کنم و نترسم از بیان کردن .از قضاوتها و تفکراتی که ممکنه در موردم بشه.میخوام بنویسم از راهی که پیش رومه از امروزم ،که هم بدونم کجا میخوام برم و هم یه جایی ثبت بشه برای وقتهایی که ممکنه از یادم بره. همیشه با اسم ناشناس بودم.درسته یه چیزاییو نمیتونم بنویسم اما تصمیم گرفتم واقعی باشم.
📜 اشاره فرعون به شمار اندک بنیاسرائیلتعداد صفحات : 5