شب بیداری دوباره سراغم اومده. حالا من مدام تلاش میکنم تا بخوابم اما شکست میخورم. همین که چشمامو میبندم فکرای مختلف از همه چیزو همه جا سمتم هجوم میارن. از عمیق ترین جاهای مغزم. خاطراتی که انگار مدتها بود که فراموش کرده بودم شاید هم ازشون فرار کرده باشم! نمیدونم این فکرا هست. فکر دیروز ، فکر فردا ، فکر امروز. به این فکر میکنم با این شب بیداری لعنتی دوباره فردا خواب میمونمو تمام برنامه ام بهم میریزه. غصه میخورم که چرا نمیتونم افسار این لعنتیو دستم بگیرمو اراده کنم تا چیزی که من میخوام بشه.
شعر آزاد - پدرم شاعر نیست بازدید : 486
شنبه 18 بهمن 1398 زمان : 9:01